بی چشم و رو

ساخت وبلاگ

دوشنبه شب رفتیم فرودگاه پیشواز مهمان نشست. سه شنبه نشست بود که بر خلاف انتظار عالی برگزار شد. شبش هم مهمان رو بدرقه کردیم.

چهارشنبه واسه تمدید گواهینامه مرخصی بودم.

امروز رفتم بالا حس کردم که زیاد خوب نیست ولی من خیلی خوب بودم. تا اینکه عملکرد همکارم رو برد زیر سوال و ناراحت شدم. رفتم پایین و کلی گریه کردم. بعد از کلی وقت با گل اومدن پایین، پررویی کرد منم گل رو شکوندم و انداختم تو سطل. به سمتش رفتم که به بقیه هم گل نده ولی بهم پرید و گفت بیرونت میکنم. حسابی وحشی شده بود. وقتی بهش گفتم اینا نیروهای من هستن گفت از الآن دیگه نیستن و این یعنی خر شد...

حالم خیلی بد شد و هنوز هم بده. خیلی کثافته و خیلی بی چشم و رو. حتی نذاشت اون همه خستگی از تن ما بیرون بره و بعد اینجوری رفتار کنه. 

وقتی رفته بود پیام داد و من هم خیلی خلاصه بهش گفتم که واقعا قدر ناشناس هست. 

نمیدونم شنبه چی میشه ولی باید آماده هر اتفاقی باشم.

روزی بود روزگاری بود......
ما را در سایت روزی بود روزگاری بود... دنبال می کنید

برچسب : بی چشم و رو,بی چشم و رو به انگلیسی,بی چشم و رویی, نویسنده : cparisa25351 بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 23:06